۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

الف - بیوگرافی تصویری خانوادگی

به نام یکتا ایزد منان 

ایزدی که تنها بهانهء نفش کشیدنم تو این دنیای فانیست


بادرودبرشما
شهرزاد هستم بچهء خاک پاک و مقدس ایران

متولد شهریور شصت هستم دریکی از شهرستانهای میهن خاک پاکم و در یک خانواده بسیار محترم و باشخصیت علمی و نگرش نوین اجتماعی بدنیا اومدم من سومین فرزند از چهارفرزند خانواده هستم پدرم ومادرم دوبال پرواز من هستند اونها به من یاد دادند که چگونه در اجتماع جنگلی پرواز کنم یاددادند که بموقع کبوتری سپید باشم و یا در موقع لازم عقابی جنگجو 

پدرم دکتر جراح هستند و مادرم دکترای حقوق دارند این دو اززمان دانشجویی همدیگر رو به پاکی و صداقت شناختند و بیعت کردند از اولین روز هم در خدمت میهن و هم وطن بودند پدرم درزمان جنگ لشگریان اعراب با ایران که هشت سال ادامه داشت در مناطق مختلف انجام وظیفه می نمود مادرم به دنبال حقوق مردم و بالاخص خانواده های سربازان جنگ بود پدرم پابه سن گذاشته اند تابحال دوبار سکته کرده اند مادرم وما اصرار بر تعطیلی شغلی وی داریم ولی او میگوید من قسم خورده ام  مرا و خیلی هارا بدون هیچ هزینه ای فرستادند تا دکتر شویم و به ایران خدمت کنیم من بایستی تاآخرین نفس خدمت کنم  الان هم مطب تا یازده دوازده شب پرهستش به غیر از عمل های روزش و تدریسش اوازاکثرمردم که وضعیت مالی خوبی ندارند پولی از کسی برای جراحی نمیگیره اگه ثروتمند باشه چرا گاهی وقتها سربه سرش میزارم و به جایه بابا صداش میزنم رابین هود علامت مشخصه در گوشه نسخه واعزامش به داروخانه مخصوص نشانه ایست برای عدم مطالبه مبلغ نسخه مادرهم مثل خودشه یعنی انقدر دو زوج باهم جور باشند و مثمر ثمر مادر هم از حق وکالت برای افراد ضعیف صرف نظر میکنه ولی به افراد ثروثتمند اصلا" رحمی نمیکنه یعنی تیغش برنده تر از تیغ بابا هستش در ارتباط با افراد ثروتمند و مسلما" هم گاهی اوقات هم به جای مامان صداش میزنم همسر رابین هود ؟ البته گاهی همیشه در جوابشون اونها هم منو صدا میزنن چیه دختر رابین هود خدا همه پدرومادرها رو هستند حفظ کنه نیستند رحمت کنه من بهیچوجه اجازه نداشتم این مطالب را بازگوکنم چون هم نمی شناسیدشان و هم احساسی عجیب دارم که حس وظیفه شناسی بر آن سایه انداخته است مجبور به بیان شدم باورمیکنید که تنها درآمد ما از اجاره دوملک هست وبس پدرومادر از بابت شغلشان درآمدی نسبتا"کم دارند من افتخارمیکنم به وجودشان آنها به من یادداده اند که حتی عاشقشان نباشم فقط دوستشان بدارم یادم داده اند که فقط و فقط عاشق خدا باشم و بس چون گفتند انسان فانی جایی برای عشق ندارد در عشق جدایی هم جایی ندارد چون عشق از منطق فرمان نمی برد فرمانش از دل هست ولی دوست داشتن فرمان از منطق دارد ودل هیچ کاره هست آنها را ستایش نمی کنم بلکه سپاس میگویم و دستشان را هرروز صبح که از خواب بیدار می شوم می بوسم به آغوش میکشم و در بودنشان عزیزشان می دارم بیوگرافی بیشتر به والدین کشیده شد عذرخواهی میکنم 

فرزند چهارم خواهر کوچکتر من شهرناز هستش فرزند دوم خواهر بزرگتر من شهدخت هستش او به اتفاق همسر و دو فرزندش در سوئیس هستند خود و همسرش دکتر هستند واما فرزند اول وارشد اونامش شهریار بود برادر عزیز و مهربانم او به عنوان افسروظیفه درجنگ هشت ساله اعراب و ایران جسمش را تقدیم ایران و هم میهنانش کرد و روحش را تقدیم خالقش روحش و ارواح تمامی جانباختگان راه وطن و شرف و غیرت شادباد


من تحصیلاتم در مقطع فوق لیسانس جامعه شناسی هستش کشورهای زیادی بودم اصرار والدینم مبنی بر مهاجرتم به خارج ازکشور تاثیری نداشت شهرناز بیشتر از من میره و برمیگرده به اصرار من موافقت کردند چون میخواستم وطنم باشم چون میخواستم با سپیده دمان خورشید ایران چشم گشایم چون میخواستم با ماه و ستارهای ایران چشم برهم گذارم ایران به وجود من و ما نیازمند هست ای غیرتمندان ایران به وجودمان نیازمند هست


وطن سبزی سپیدی سرخ گونی مبادا دشمنت را جز زبونی


گروهان پدری ,خانواده پدری بزرگ و ترافیکی هستن


باباجون از این عکس همیشه به نیکی یاد میکنه


بقول بابا جون : مادرت والاترین وجودیست که تو این دنیا به من توان ایستادن میده

 

وعزیزم و دلبندم و تنها برادرم شهریار ,ببخشین اجازه ندارم عکس بزرگیشو بزارم ,پدرم حتی اجازه نداد اسمش به عنوان شهید درجایی درج بشه توتموم اعلانات ومراسم ازش باعنوان سرباز وطن یاد شد



خواهربزرگم شهدخت و همسر و مادرشوهرش درسوئیس , اونها هم زوج خوشبختی هستند


یه دونه دایی دارم انقدر خوبه حرف نداره دایی علی ولی من بهش میگم علی دایی
این گروه خشن !یا دستهءعقابها! خلاصه از بچه گی باهم بودیم تاحالا هروقت یه جا افتادیم کودتا کردیم رئیسمون هم همیشه پسرعموی توپولمون بود آی می خورد حالا هم میخوره برامون بشقاب میذارن واسه اون دیس

یادش بخیر عجب خاطراتی داشتیم ...مامانم اگه بود میگفت این دختر باز بزرگتر از سنش داره حرف میزنه آخه دختر تو اون وقت اصلا"یادت میآد که تازه یادی از خاطراتش بکنی ؟

شهرزاد وقتی بزرگ میشه

خواهر کوچکترم شهرناز ,توپولیش مامانی میگه به پدربزرگ مادریش رفته 3سال ازمن کوچیکتره این عکس رو پارسال انداخته بودخیلی دوستش دارم

زوج خوشبختی که صمیمانه و صادقانه همدیگر رو دوست دارند خوشبختانه پدرومادرم هستند واقعا"جای شکر دارهالبته همه مون انسان هستیم و پنج انگشت یکی نیستن درشراکتهای زندگی اختلاف عقیده هرگز ولی اختلاف سلیقه میتونه باشه نه من بلکه هیچکدام از فرزندانشون تابحال ندیدیم و نشنیدیدم این دو نفر باهم بگو و مگو و جنگ و پاتکی داشته باشن یا تیپ هوابردشون پشت جبهه شون چترباز بریزه یه بار ازشون پرسیدم آی لیدی اند جنتلمنه قشنگم شما پس کی قرار مثل بقیه مردم یه دعوای مفصل راه بندازین گفتند: دخترم دعوا و بالاخص از نوع مفصلش مخصوص حیواناتی هستش که خدا بهشون شعور و فهم نداده انسان با این مقامش اگه قرار باشه از این کارها بکنه دیگه بین حیوان و انسان چه فرقی ؟ واضافه کردند که اگر هم مورد اختلافی باشه که طبیعی هستش تا شما به منزل بیاین ویا اگر تو اتاقتون هستین تا به جمع ما ملحق شین ما با منطق ازنوع شعور نه با منطق ازنوع بی شعور حل و فصلش میکنیم , این دو برای ما دو نعمت والای خداوندی هستند تو خونه ما همیشه گفتگوهای پرمحتوا هستش همیشه موزیکهای فرح بخش هستش همیشه شادی حکم میکنه و زبان محاوره دوست داشتن هستش و راستی و صدق و صفا و صمیمیت ما تابحال تو خونمون کسی با صدای بلند حرف و فریاد نزده دریک محیط بسیار بهشت گونه ساخته و پرداخته شدیم ولی درعین حال دوره های فوق تخصصی دفاع از خویش دربرابر جامعه جنگلی رو تعلیم دیده ایم همین پدر و مادر با این لطافتشان ژنرال کلاه سبز هستند ما رو هم اینچنین بار آوردند ما تو خونمون مشروب الکلی یا مواد مخدره یا سیگار نداریم کاری به حرام و حلالش هم نداریم آقایون خانمها دنیا میگن برای سلامتی زیان آورهستش درعوض تادلتون بخواد دوست داشتن و خلاقییت در مهر و عطوفت و امیدواری رو جایگزینش کردیم

این عکس رو به سفارش بابا جونم گذاشتم گویا خاطرات فراوونی از اون زمان داره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر