۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

پ - سیگار - مشروب - مواد مخدر


این تصویری از یک خانه وخانواده هستش پدرمادرپسردختر گرمای این خونه توسط رهبری به نام پدر روشن میشه توسط سیخکی که آماده میسازه تا دود و دمش محیط خانه اش را عطرآگین سازد همسرش بدون احساس پشتوانه ای چه در خانهءشوهروچه در خارج ازآن نظاره گری است که فقط بخاطرفرزندانش می سوزد پسر درتعلیماتی بسر میبرد که بلوغش را استعمار خواهد کرد و دختر خانه از فرط بی کس و تنهایی خویش را در لابلای پتویش پناه داده است ترسان ولرزان به چه خیره گشته خانه ای بی امن خانه ای ویران که با دستان پدر بدینسان خرابه گشته همتی که ندارد پدر غیرتی که خیلی وقت پیش ها فروخت و به جایش گردی خرید تا خانواده اش را در لابلای دودش به فراموشی سپارد فکر میکنید جایگاه این مادر خارج از خانه کجاست جایگاه این پسر و جایگاه نوشکفته ای به نام دختر او فرار میکند وبه دامان بدانیشان میگریزد و از فرط خستگی از زندگی دانسته خویش را خو میدهد به مستی واعتیاد و تن فروشی


این دو به خانواده گفتند میرم کلاسه ... میرم با دوستم فلانی برای خرید میرم به ... بعد میرن کجا بله سره قرار در وعده گاه عشق عشقی که به اینجا رسیده عشقی که فرهاد وشیرین باید جلوش لونگ بندازن باید سلام نظامی بدند, عجب عشقیه


شروع آشنایی وعشقشون تو خیابونی تو یه پارتی تویه ... اتفاق افتاد یه دل نه صد دل توش عشق بود و این ثمرهء این عشقهای کذایی است چقدر این مجنون به لیلی خویش علاقه منده وچقدر لیلی وفاداربه مجنونش هستش


کی میگه این زیباترین تصویردنیاست هرکسی که این ادعا رو داره لطفا" تواین قسمت کامنت بذاره تا ثابت بکنه که انسانییت دیگه وجود نداره من بخوبی میدونم که هیچکسی چنین تصویری رو نه برای خویش ونه برای عزیزش می طلبه ما برای دشمنمون هم چنین تصویری رو آرزو نمی کنیم پس چرا اجازه میدیم آقایون خانمها استدعا میکنم شما رو قسمتون میدم به شیرپاک مادرتون نه خود نه عزیزی رو به این جایگاه کثیف رهنمون نسازید دست یکا یکتون رو می بوسم


هنوزتازه کاره هنوز اولشه سرای بدبختی و ذلت وخفت منتظرشه دوست دارین بجاش باشیم ؟ دوست دارین فرزندتون خواهروبرادرتون پدرومادرتون و عشقتون و بهترین دوستتون به جاش باشه؟ معلومه که نه قشنگ میدونم شنیدم صدای قلبتو که گفتی نه هرگز پس بیاییم سرآغازی برای انجامش نباشیم چه برای خویش چه برای عزیزی که عرصه را برایش تنگ نمودیم تا به ناکجا آبادی رود که سرنگ تنها هم دمش خواهد بود و شبی در کنار زباله های شهر جایگاهی برای مرگش


روزی خانه ای داشت روزی مثل عکس بالایی هنوز ظاهری تمیزداشت الان کهنه کاری شده در ویرانه ای که خویش معمار آن هست درست توچشاش نگاه کنین چی می بینین ؟ جوابتون همونیه که بهش رسیدین خانمها آقایان مواظب عزیزانمون باشیم باهاشون نه در ارتباط با اینکه خونی فامیل هستیم پدرپسردخترهمسربرادرخواهرووو نه نه رفیق و دوست باشیم باهم تو دلتنگیهامون تو خوشحالی هامون تو همه چیز توهمه چیز


باز پناهگاهی دیگربه نام مشروب, باکلاسها اورجینال مصرف میکنند بی کلاسها عرق سگی , ازمهمونیها ی کوچیک و بزرگ شروع میشه تا خلوتگاههای کنج کلبه , پدرم نمی دونین چیا میگه از مشروب وسیگار ,مواد که جای خود داره اون که هیچ ولی اگه قراره یه نوشیدنی من بالابکشم تا برام ایجاد وقار و های اند های کلاس داشته باشه یا بالابندازم چون نیاز به دوری از افکاری رو دارم که قادر به متلاشی کردنش نیستم پس میخورم جوس وبه سلامتی به نازه یارو میخورم به رنگ دریا که یه رنگه میخورم به بال پرنده که میپره میخورم به وفای نارفیق ووو خیله خوب نوش جان پس قاطی کرده نیاز به مسکن داری حالا کلاسش سره جاشه نگران نباش تو هنوز هم باکلاسی خوب خوردی تموم شد اگه شانس بیاری بالا نیاری چند ساعت دیگه نعشه و رئشه از سرت می پره باز میشی همون آدم ضعیفی که یا دنباله کلاسه یا دنباله مسکن موقت حالا به مرور دائم الخمر میشه جای خود جیگرش رو آتیش میزنه خونشو کثیف میکنه مغزش فرامین منطقی صادر نمیکنه دست به فیزیکها و تحرکات و الفاظ غیراخلاقی میزنه البته بعد اینکه پرید احتمالا" معذرت بخواد خیلی تاسف میخورم برای چنین افرادی ضعیف من شخصا" هروقت میخوام مست کنم سرخوش بشم میتونم با یک موزیک اینکارو انجام بدم میتونم با نگاه تو چشمهای مادرم و پدرم اینکاررو انجام بدم میتونم با حضورم در قلب طپندهء طبیعت اینکاروانجام بدم همه میتونن هیشگی از کرهءدیگه نیومده با حلال وحرامش هم کاری ندارم ایزد به ما عقل داده قرارنیست عقلمونو دست یه شیشه شرب بدیم یا دست یه قرص یا یه نخ پوکی چون ما انسان هستیم


بالغ برچهارهزارسموم رو باید وارد ریه هامون بکنیم که چی که خیلی خوشحالم که چی که خیلی ناراحتم بوی بد دهنانشون اگر سیبیل دارن زردی موهاشون آلودگی فضای بسته شون و اذیت دیگران و غلظت خونشون وووهی تعداد نخها بالاتر میرسه از لایتش خداحافظی میکنند و تندش رو انتخاب میکنند میرسه به سی چهل نخ بعد دیگه بدن جواب نمیده قوی ترش نیازه اون موقع نوبت مواد مخدره میرسه و شمارش معکوس برای پوسیدن و مرگ خفت بارشون فرا میرسه پسرکها و دخترکهای نوشکفته هم تیریپی در نوع کشیدنهاشون انتخاب میکنند که ما بزرگ شدیم ما اینیم


با چه فخر و غروری داره پوک میزنه انگاری خلبان کنکورده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر